شعرتنهایی

آيا درتنهايي من كسي هست

دوباره شب.دوباره تنهايي و خودكاري كه با همه ابرهاي عالم هم پر نمي شود.

دوباره شب.دوباره يادتو كه اين دل تنها را بيدار نگاه داشته است.

نوشته شده در شنبه 18 بهمن 1388برچسب:,ساعت 21:52 توسط ازیتا| |

خدايا،دلم را مثل درخت انجيري كه در كوچه باغ بهار ساكن است،سبز فرما ودستهايم را در رودهاي عاشقي كه به ديدار تو مي آيند،شناور كن!

 

خدايا،بهشت بي تو از گلداني كه بر تاقچه اتاقم گذاشته ام،حقيرتر است و جهنم اگر آتش فراق تو را فرو بنشاند،از همه درياها و اقيانوسها گواراترو گرامي تر.

خدايا،اگر همه دهانها همت كنند و همه حنجره ها پنجره هاي ذوقشان را به سمت عشق بگشايند،تو را نمي توانند بسرايند و اگر همه مدادها دست به دست هم دهند،تو را نمي توانند وصف كنند.

اي خوشبوترازپيراهن يوسف!اي خوش آوازتر از تيشه فرهاد!اي دلنشين تر از نگاه ليلي! اي زيباتر از ديدار!اي خواستي تر از عشق!اي ماندني تر از خاطره!روح خسته مرا به شاخه هاي پرشكوفه كرامتت پيوند بزن و دل خفته ام را از پشت نزديكترين سياره صدا كن!

خدايا،سكوت تو از همه كلمه ها بهتر است و كلا متو از ديوان همه شاعران گوياتر و محبوب تر اجازه بده با زبان الكنم در مدح پيراهن تو شعر بگويم و براي كفشهاي آفتابي ات آواز بخوانم!

اجازه بده در مقابل چشمهاي موسي،شبان وار زمزمه كنم:     

            تو كجايي تا شوم چاكرت؟            چارقت دوزم،كنم شانه سرت

          اي فداي تو همه بزهاي من           اي به فدايت هي هي و هيهاي من

خدايا،گناهانم را مثل برگهاي درخت انجير باغ پاييز فرو بريز و در روز پرجذبه حشر زبانم را با  نام مباركت گويا فرما!

نوشته شده در چهار شنبه 14 بهمن 1388برچسب:,ساعت 17:32 توسط ازیتا| |


Power By: LoxBlog.Com